امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

امیر علی من

اولین سفر سال 90

روز دوم عید ساعت ۴ بعد از ظهر با زندایی و مهسا و مونا و بابایی راهی شمال استان گیلان شدیم . شب در یک مدرسه در کوچصفهان خوابیدیم . صبح رفتیم لاهیجان شیطانکوه و اونجا با عمه شکوفه قرار گذاشتیم اومدند پیش ما با هعم رفتیم ساحل چمخاله نهار خوردیم و برگشتیم کوچصفهان . قرار شده بود فرداش بریم بندرانزلی . ساعت نزدیکی های ۱۱ بود که وسایلمان را جمع کردیم که راهی بندر انزلی شویم که مثل اینکه خدا نمی خواست و شیشه ماشین دایی محمد شکست رفتیم رشت و تعویض کردیم و راهی تهران شدیم. شب ساعت ۹ و ۱۰ دقیقه رسیدیم.
9 فروردين 1390

اولین روز سال 90

من و بابایی زود از خواب بیدار شدیم که بریم عید دیدنی باباحاجی ها البته صبح ساعت ۷ و نیم باباحاجی من و از خواب بیدار کرد که برم خونشون پا بذارم آخه اعتقاد دارند که پاقدمم براشون خوبی میاره. من رفتم اومدم تو همچنان خواب بودی ساعت نزدیکی های ۱۲ از خواب بیدار شدی که عمه و عموت اینجا بودند بعد از اون رفتیم دیدن حاجی بابات و بعد رفتیم خونه باباحاجی و دایی احمد و دایی محمد . ساعت ۲ نصفه شب برگشتیم .
9 فروردين 1390

اخرین روز سال 89

امروز از صبح زود بیدار شدی با مامان اومدی آرایشگاه البته تو و بابایی بیرون منتظرم بودید آومدیم خونه شروع کردیم به تمیز کردن خونه تا ساعت ۱۰ شب بعد قرار شد برای زندایی فاطمه عیدی ببریم که چون ماشین حاجی بابات نبود دایی این ها خودشون رفتند و ما پشت سر رفتیم وقتی برگشتیم با مامان رفتیم حموم آب بازی کردیم . بعد شما خوابیدی و لحظه تحویل سال هم خواب بودی صبح که از خواب بیدار شدی چون سفره هفت سین یه چیز جدید توی خونه بوده به بابات نشون می دادی
9 فروردين 1390

تاب و استخر توپ امیرعلی

سلام دو روز مونده بود به آخر سال ۸۹ با بابایی و مامانی رفته بودیم خرید . برای پسر خوشگلم یه دونه تاب و استخر خریدیم فرداشم بابایی از بازار برای تو ۲۰۰ تا توپ کوچک پلاستیکی خرید استخرتو باز کردیو و بادش کردیم و آنقدر ذوق می کردی . از تابت خیلی بیشتر خوشت اومده بود آنقدر تاب تاب عباسی خوندم تا یاد گرفتی بگی تا    تا             . الهی که فدای تو بشه مامانت
9 فروردين 1390

اولین سجده امیر علی

پسر من هر موقع من یا باباش نماز می خونیم میاد شیطونی می کنه .امروز بهش گفتم امیر علی الله اکبر کن . پیشونیشو روی مهر گذاشت و سجده کرد النته نتونستم از حرکتش عکس بگیرم .
22 اسفند 1389

اولین سفر شمال

مامان جون دیروز ساعت ۴:۵۰ صبح داشتم لباسات رو تنت می کردم که بیدار شدی . با تعجب به من نگاه می کردی که دارم چی کار می کنم. لباساتو پوشیدم آژانس دم در منتظر بود راه افتادیم تو همچنان با بهت و حیرت همه جا را نگاه می کردی. خلاصه تو جاده چالوس بودیم که از خواب بیدار شدی و یه کم بیرون را نگاه کردی فکر کنم حالت بد شده بود یه کم گریه کردی من تو بغلم برات لالایی خوندم تا خوابیدی خلاصه رسیدیم به نوشهر رفتیم صبحانه کله پاچه خوردیم ای شکمو همچین می خوردی که انگار خیلی دوست داشتی . به بابات گفتم از خونه دور شدیم همه چیز آزاده دیگه چون به خاطر حساسیتت ما همه چیز به تو نمی دهیم . خلاصه ۱۰ دقیقه بعد رسیدیم سر پروژه مامان. تو با بابات رفتید کنار ساحل من هم د...
14 اسفند 1389

کار های جدید امیر علی

امیر علی دیروز یعنی ۱۱/۱۲/۸۹ سه قدم راه رفت و افتاد . تازه کمک مامانشم می کنه برام اتاق را جارو دسی می کشه . الهی قربون اون دستای کوچوت بشم که الان خوابیدی پسر عزیزم.راستی یه خورده شیطونی هاش شروع شده مثلا چون علاقه خاصی به تلفن داره میز تلفن را بین ۲ تا مبل عقب تر گذاشتیم که دستش نرسه دیشب از بین دو تا مبل رفت داخل از اونجا تلفن را برداشت عکس گرفتم می ذارم.
12 اسفند 1389

غذاخوردن امیرعلی

 پسرم همیشه عادت داره خوراکی که دستشه را نگه می داره و اونی که دست منه را می خوره امشب هم سر سفره شام برای امیر علی برنج و ماست بود و من و بابائی کوکو داشتیم. امیر علی غذای خودش را نمی خورد و یه ذره یه ذره از لقمه من با دندونای کوچیکش گاز می گرفت تا اینکه یه دفعه کل لقمه را گرفت و برد دهنش . ازش عکس گرفتم که تو وبلاگش بذارم ولی عکسش خراب شد. رم دوربینم بعضی موقع ها قاطی می کنه. اشکال نداره مامان جون یه دونه خوبشو می خریم . باشه
9 اسفند 1389

بازی کردن امیر علی با ....

دیشب باباحاجی و مامانی وهمه خاله ها و دائی ها مهمان ما بودند . امیرعلی ۲ تا پسرخاله و ۳ تا  دختر دائی و ۲ پسر دایی دارد. بین بچه ها آنقدر قشنگ بازی می کنه همه شون یه ماشین می گیرند دستشون و روی زمین هول می دهند امیر علی هم همین کار را می کنه ولی سرعتش به سرعت اونا نمی رسه مثلا اونا یه مسیری را می رند و بر می گردند و امیر علی هنوز نصف مسیر رفته . در کل نگاه کردن بازیشون خیلی جالبه .
6 اسفند 1389