اخرین روز سال 89
امروز از صبح زود بیدار شدی با مامان اومدی آرایشگاه البته تو و بابایی بیرون منتظرم بودید آومدیم خونه شروع کردیم به تمیز کردن خونه تا ساعت ۱۰ شب بعد قرار شد برای زندایی فاطمه عیدی ببریم که چون ماشین حاجی بابات نبود دایی این ها خودشون رفتند و ما پشت سر رفتیم وقتی برگشتیم با مامان رفتیم حموم آب بازی کردیم . بعد شما خوابیدی و لحظه تحویل سال هم خواب بودی صبح که از خواب بیدار شدی چون سفره هفت سین یه چیز جدید توی خونه بوده به بابات نشون می دادی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی