امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

امیر علی من

اولین سفر شمال

1389/12/14 11:33
148 بازدید
اشتراک گذاری
مامان جون دیروز ساعت ۴:۵۰ صبح داشتم لباسات رو تنت می کردم که بیدار شدی . با تعجب به من نگاه می کردی که دارم چی کار می کنم. لباساتو پوشیدم آژانس دم در منتظر بود راه افتادیم تو همچنان با بهت و حیرت همه جا را نگاه می کردی. خلاصه تو جاده چالوس بودیم که از خواب بیدار شدی و یه کم بیرون را نگاه کردی فکر کنم حالت بد شده بود یه کم گریه کردی من تو بغلم برات لالایی خوندم تا خوابیدی خلاصه رسیدیم به نوشهر رفتیم صبحانه کله پاچه خوردیم ای شکمو همچین می خوردی که انگار خیلی دوست داشتی . به بابات گفتم از خونه دور شدیم همه چیز آزاده دیگه چون به خاطر حساسیتت ما همه چیز به تو نمی دهیم . خلاصه ۱۰ دقیقه بعد رسیدیم سر پروژه مامان. تو با بابات رفتید کنار ساحل من هم دنبال کارم . یه دونه هاپو اون جا بود که باهاش سرگرم بودی. راستی مامان صبح که از تهران راه افتادیم برف وحشتناکی می اومد تو دلم گفتم خدایا توکل به تو بچه ام سرما نخوره آخه این یه مسافرت کاری و ضروری بود. به محل پروژه که رسیدیم هوا آفتابی و زمین خشک خشک بود . تا بعدازظهر که کمی سرد شد و کم کم شروع به بارش باران گرفت ولی ما ساعت ۴:۲۰ از آنجا راه افتادیم . و ساعت ۱۰ شب رسیدیم خونه . پسرم ببخشید که تو این روز به خاطر مامان اذیت شدی . باشههههههه
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)