امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

امیر علی من

سال 91

سلام تقریبا سه ماهی می شه که وقت نکردم به وبلاگت سری بزنم و مطلبی از دفتر خاطراتت یادداشت کنم . الان دیگه امیر علی من کامل حرف می زنه همه جملات را بیان می کنه سوره توحید را کامل بلده . سوره حمد را نیمه بلده . شعر می خونه . قصه می گه . کتاب داستان هاش را تعریف می کنه . و کم کم داره یاد می گیره که دستشوئی رفتنش را هم بیان کنه و فقط هنوز شیر مامانش را ول نمی کنه . نوروز امسال که دومیین سال تحویل عمر ÷سرم بود و براش خیلی برنامه ها داشتیم به دلیل اینکه شب قبل ساعت ٦ صبح خوابم برده بود خواب ماندیم و بعد از سالل تحویل بیدار شدیم . دو روز اول به دید و بازدید گذشت و مسافرت ما از روز سوم شروع شد از زنجان به سنندج و کرمانشاه و لرستان و همدان و...
15 فروردين 1391

شروع حرف زدن

سلام به پسر عزیزم . این روزها شروع حرف زدنته و می تونی هر دوتا کلمه را با هم بگی . از ٣ تا کلمه دو تا را تکرار می کنی . مثلا گرگه میره آب بخوره افتاد وووو.... تو می گی دندونش شتست . عاشق نوشتن و کتاب هستی . تازه ازت می پرسند می خواهی چه کاره شوی می گی مهندس و فقط هم مامانت مهندسه هر کی می گه من مهندسم می گی نه مامانم . عشقت مامانته همه چیزت منم . بی نهایت به من وابسته ای و من هم با همه وجودم دوستت دارم . ...
20 دی 1390

دندان پانزدهم و شانزدهم

سلام دیروز داشتم با امیر علی بازی می کردم گفتم بذار ببینم چند تا دندون داری بالا از ١ تا ٨ پائین از ١ تا٨ یعنی ١٦ تا . بعد با کلی خوشحالی خدار را شکر کردم که پسرم ١٦ تا دندون داره .بهش می گم اسمت   چیه ؟ میگه امیعلی.حرف زدنش خیلی شیرینه . 
22 آذر 1390

خاطره

سلام چند وقتيه كه ديگه وقت نمي كنم خيلي سر به وبلاگ پسرم بزنم و شرمنده ام . امير علي من خيلي شيطون و شيرين شده . هر روز كه نگاهش مي كنم هزار بار خدا را شكر مي كنم ، كه يه پسر به اين نازي و خوبي به ما داده. امير علي شب ها خواب مي بينه و يه وقتايي از خواب مي پره و مي ترسه و خيلي گريه مي كنه. امروز صبح كه داشتيم آماده مي شديم بريم سر كار امير علي خواب بود و تو خواب مي گفت " نيست نيست" و بلند بلند ميخنديد.
17 آبان 1390

قرآن خواندن امیرعلی

سلام چند وقته که سرم خیلی شلوغه و خیلی درگیر کار هستم و نتونستم برای پسرم مطلبی بنویسم. امیر علی دیگه تمام کلمات را می گه هنوز به جمله نرسیده همه اعضای بدن را می شناسه. خودکار دست می گیره و خط خطی می کنه. و سوره حمد را به کمک من می خونه . من می گم بسم الله الرحمنههههههههه امیر علی می گه رحیم . به این واضحی نمی گه ولی بر این وزن می گه . یه توپ دارم قلقلیه را می خونه. تاب تاب غباسی را بلده . از 1 تا 5 بلده و تا 10 را قاطی می کنه ولی می گه . ادای راه رفتن باباحاجی اش و دائی جون اش را در میاره و خلاصه خیلی کارهای شیرین دیگه .
10 مهر 1390