سال 91
سلام تقریبا سه ماهی می شه که وقت نکردم به وبلاگت سری بزنم و مطلبی از دفتر خاطراتت یادداشت کنم . الان دیگه امیر علی من کامل حرف می زنه همه جملات را بیان می کنه سوره توحید را کامل بلده . سوره حمد را نیمه بلده . شعر می خونه . قصه می گه . کتاب داستان هاش را تعریف می کنه . و کم کم داره یاد می گیره که دستشوئی رفتنش را هم بیان کنه و فقط هنوز شیر مامانش را ول نمی کنه .
نوروز امسال که دومیین سال تحویل عمر ÷سرم بود و براش خیلی برنامه ها داشتیم به دلیل اینکه شب قبل ساعت ٦ صبح خوابم برده بود خواب ماندیم و بعد از سالل تحویل بیدار شدیم . دو روز اول به دید و بازدید گذشت و مسافرت ما از روز سوم شروع شد از زنجان به سنندج و کرمانشاه و لرستان و همدان و قزوین سفر کردیم . خیلیییییییییییییییییی خوش گذشت خدا را شکر که سال را خوب شروع کردیم .
چند تا از عکس های امیر علی را در این سفر می بینیم :
گنبد سلطانيه زنجان
رختشويخانه زنجان
داخل ماشين در حال حركت
طاق بستان
بازار كرمانشاه
كتابخانه مقبره ابو علي سينا
كليساي هگمتانه همدان