امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

امیر علی من

دندان سیزدهم

سلام چند روزیه که امیرعلی زیاد دستش را دهانش می کنه و فهمیدم که داره دندان در میاره . البته سر هر کدوم از دندوناش مریض هم می شو و دلیل مریضی این دفعه اش را هم فهمیدم . دندان سمت راست بالا کنار اون ٤ تای قبلی.
12 شهريور 1390

آمین گفتن امیرعلی

شنبه شب بعد از نماز مغرب و اعشا دلم گرفته بود کلی گریه کردم دیدم دوتا دستمال کاغذی برداشت و آورد و اشک های من را ÷اک می کرد و آخر دعاهایم بلند بلند می گفت آمین آمین .
17 مرداد 1390

کلمات جدید

امیر علی روز دوشنبه سوم مرداد ماه برای اولین بار کلمه دائی را به زبان آورد و به دائی محمدش گفت آآآئئئ (به جای دائی). تازه به بابا حاجی اش هم می گه باباجی . خیلی شیرینه . رنگ ها دارم باهاش تمرین می کنم فعلا هر چی را ازش بپرسی می گه آبو یعنی آبی. من و باباش را خطاب قرار می ده می گه مامان . بابا. صبح ها که از خواب بیدار می شه و می خوام بذارمش پیش مامانم و برم سر کار با یه التماسی می گه مامان که دلم آب می شه . شب ها خیلی بیدار می شه و آب می خوره البته اگه گرمش بشه . از گرما فراریه .
5 مرداد 1390

کار های جالب امیرعلی

امير علي موقع غذاخوردن يه زيرانداز داره كه مي اندازم زيرش تا غذاشو بخوره و زمين نريزه. از طرفي سيب زميني سرخ كرده خيلي دوست داره براش سيب زميني سرخ كرده بودم باباش گفت برو بشين برات بيارم بخوري . خيلي قشنگ رفت و روي زير اندازش نشست و آماده غذا خوردن شد .   اين روزها كم كم هر كلمه اي را بگي سعي مي كنه تكرار كنه. تازگي ها ياد گرفته مي گه مثل آقاي داريوش ارجمند توي فيلم ستايش مي گه افتاد ؟. البته اصلا اهل تلويزيون نيست و اين را از باباحاجي اش ياد گرفته است . ...
19 تير 1390

اولین نماز قیام دار امیرعلی

ديروز وقتي داشتم نماز ظهر و عصرم را مي خواندم امير علي طبق معمول اومد نشست پيشم. آخر نماز دعا مي كردم چشم هايم را نيمه باز كردم ديدم امير علي قيام مي كنه ذكري را با صداي آهسته زير لبش مي گه مستقيم ميره سجده دوباره ذكري را مي گفت و مي ايستاد چند ركعتي نماز خواند و من هم كه نمي دانستم از ذوق زياد چه كار كنم مجبور بودم به روي خودم نيارم تا به كارش ادامه بده .
19 تير 1390

تکرار کلمات و یادآوری مکان ها

امیر علی این روزها کم کم هر کلمه ١ تا ٢ بخشی را با زبون خودش تکرار می کنه مثل داداش ؛ صدف ؛ یا علی البته دیروز برای لولین بار یا علی را گفت . دارم رنگ ها را بهش یاد می دم الان رنگ آبیه می گم شلوارت چه رنگیه می گه آبو . هر موقع گشنه اش می شه خودش میاد لباسم را می زنه کنار می گم چی می خوای می گه ممه . خلاصه این روزها یه عشقی می کنم که نمی تونم به زبان بیارم. فقط صبح ها که می خوام بیام سر کار وقتی بیدار باشه همچسن التماس می کنه که نرم دلم براش کباب می شه (آخه صبح ها می برمش می ذارمش پیش مامانم تا از سر کار برگردم).
11 تير 1390

نیش زدن دندان دهم

١٠ تیر ماه ٩٠ احساس کردم که امیرعلی خیلی انگشت هاش را به دهانش می برد انگار که لثه هایش را لمس می کند و فشار می دهد نگاه کردم دیدم که یه سفیدی خیلی زیبایی داره بیرون میاد و بچه ام دندان دهمش داره در می اد . الهی که قربونت برم مامان جون
11 تير 1390

اولین دعای امیر علی

سلام ديروز براي اولين بار به پسر قشنگم گفتم امير علي براي مامان دعا كن دو تا دستاشو برد بالا با صداي آهسته مثلا دعا كرد . آنقدر ذوق كردم كه ناگفتني. چند شب پيش هم برق ها را خاموش كرده بوديم بخوابيم امير علي نمي خوابيد من هم رهايش كردم و گفتم هر موقع دوست داشتي بخواب . چند دقيقه بعد نق و نوقي كرد با صداي بغض آلودي گفت ماماني م م .
22 خرداد 1390