بزرگ شدن امیرعلی
سلام این روزا آنقدر درگیر کارم هستم که وقت نمی کنم برای پسرم خاطراتی بنویسم .
امیر علی من دیگه پوشک نمی شه می ره دستشوئی و خودش اعلام می کنه .
دیگه شیر هم نمی خوره . می دونید چه جوری از شیر گرفتمش . بهش قول دادم که بذاش دوچرخه قرمز (باباش می گه آبی) بخرم که هنوز وقت نکردم .
عاشق همه شیرین زبونی هاشم .
دیروز بابام خونه تنها بود زنگ زده بهش می گه باباحاجی تنهائی ؟ نترسی ها . من زود زود میام .
خلاصه حرف های بزرگ تر از سنش زیاد می زنه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی